۱۳۹۱ بهمن ۱۱, چهارشنبه

درود تا درودی دیگر

1:یادتونه یه مدت همه ی اتفاقا توی یه روز بارونی می افتاد؟ خوب الان دیگه توی روز برفی میوفته، تو بوران،  تو روزایی که تا مغز استخون یخ میزنی، با وجود این همه لباسی که پوشیدی تا مقصد یا حتی تو خوده مقصد یخ میزنی،  راستش حتی گاهی اوقات میشه به جرئت گفت اگه بری بیرون هوا بهتره تا تو کلاس . 
سر انگشت هام یخ زده،  به بقیه دروغ میگم که همیشه دستام سرده ، چون نمیتونم درکشون کنم تو این هوا چطور با یه تیشرت میان  مدرسه!!!  میخوان بقیه رو تحت تاثیر قرار بدن که اووو ما ورزش کاریم یا واقعا سرد نیست و من خیال میکنم که سرده؟ واقعا سرد نیست و من توی یه دنیا دیگه ام؟.

2: شما حواس خور ها رو میشناسید؟ مثل دیوانه ساز ها توی هری پاتر میمونن، (نمیدونم اگه اسمشون همین بود )فقط اونا خاطرات خوب رو میخوردن و اینا حواس آدم رو میخورن، طبق تحقیقاتی که داشتم حواس خور هارو ما ادمای معمولی نمیتونیم ببینیم،  اما بعد از دراز مدت اثر های بدی روی  میزارن،  برآی مثال خونه ای که مدت هاست توش زندگی میکنی رو نمیتونی بشناسی،  همش تو در و دیواری،اتوبوس های گنده. نمیبینی که دارن میان،  شاید به حدی برسه که دیگه خودتم نشناسی.  بعضی ها میگن تنها راه حلش اینه که بری پیش بیبلو بگینز جادوگر اعظم.

3:هیچ وقت سعی نکنید وبلاگتون رو در حینی که دارید راه میرید بنویسید مردم خوب نگاتون نمیکنن البته جدا از چاله چوله های احتمالی و خشک شدن انگشتاتون بر اثر سرما ، همینطور چون دستاتون بنده نمیتونید بینیتون رو پاک کنید و آب دماغتون سرازیر میشه،  البته اگه داف هستید که هیچی اگه نیستید گفتم میدونید که!!  آره

4:همین الان معلم خواهرم که بر حسب اتفاق اسمش کی کی هست گفت وقتی بچه ها مریض میشن تا 48 ساعت برشون نگردونید مدرسه،  و من چون آدم شجاعی هستم گفتم شما یه کم شوفاژ هاتون رو گرم تر کنید که بچهه های ما سرما نخورن تو فکرم البته .بجاش در زبون خیلی شجاعانه تر گفتم بله حتما از دفعه ی دیگه